از"فروغ فرخزاد"
امشب از آسماندیده ی تو روی شعرم ستارهمی بارد در سکوت سپید کاغذها پنجه هایم جرقهمی کارد شعر دیوانه ی تبآلودم شرمگین از شیارخواهش ها پیکرش را دو بارهمی سوزد عطش جاودان آتشها آری آغاز دوستداشتن است گرچه پایانراه ناپیداست من به پایان دگرنیندیشم که همین دوست داشتنزیباست از سیاهیچرا هراسیدن شب پر ازقطره های الماس است آنچه از شب بهجای می ماند عطر سکرآور گلیاس است آه بگذار گم شومدر تو کس نیابد دگر نشانهی من روح سوزان و آهمرطوبت بوزد بر تن ترانهمن آه ب...
نویسنده :
فرگل
19:38